شهید احمد علی نیّری

شادی ارواح طیّبه شهدا صلوات؛

۳ مطلب در اسفند ۱۳۹۴ ثبت شده است

داستان امتحان «شهید احمدعلی نیری»

راوی: دکتر محسن نوری

(استاد دانشگاه شهید بهشتی)

معلم گفته بود امتحان دارید. ناظم آمد سر صف و گفت: برخلاف همیشه خارج از ساعت آموزشی برگزار میشه. فردا زنگ سوم که تمام شد آمادۀ امتحان باشید. آمدیم داخل حیاط. گفتند: چند دقیقه ی دیگه امتحان شروع می شه. صدای اذان از مسجد محل بلند شد. احمد آهسته حرکت کرد و رفت به سمت نماز خانه. دنبالش رفتم و گفتم: احمد برگرد. این آقا معلم خیلی به نظم حساسه، اگه دیر بیای ازت امتحان نمی گیره و...

برای مطالعۀ ادامۀ داستان روی ادامۀ مطلب کلیک کنید...

ادامه مطلب...
۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
شهید احمد علی نیری

حال معنوی شهید احمد علی نیری در دوران دبستان

راوی: دکتر محسن نوری

(استاد دانشگاه شهید بهشتی)

در دروان دبستان حال و هوای احمد با همه فرق داشت. رفتارش خیلی معنوی و خوب بود... رفتار و برخورد احمد برای همه ما الگو بود. احمد بهترین دوست دوران نوجوانی من بود. باهم بازی می کردیم، مدرسه می رفتیم. با هم برمی گشتیم و...

از دوره دبستان تا دبیرستان با احمدعلی هم کلاس بودم. بهترین خاطرات من برمی گشت به همان ایام.

می گفت: بیا توی راه مدرسه سوره های کوچک قرآن را بخوانیم در زنگ های تفریح هم می دیدم که یک برگه در دست گرفته و مشغول مطالعه است.

یک بار از او پرسیدم این کاغذ چیه؟ گفت: این برگه اسماءالله است. نام های خدا روی این کاغذ نوشته شده.

کم کم بزرگ تر می شدیم. فاصله معنوی من با او رفته رفته بیشتر می شد او پله پله بالا می رفت و من...

بیشترین چیزی که احمد به آن اهمیت می داد نماز بود. هیچ وقت نماز اول وقت را نکرد. حتی زمانی که در اوج کار و گرفتاری بود.

منبع: کتاب عارفانه

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
شهید احمد علی نیری

رعایت حق النّاس حتی در کودکی...(شهید احمد علی نیری)

تصویر مزار شهید احمد علی نیّری


راوی: خواهر شهید احمد علی نیّری

...یادم است یک بار برای چیدن سیب به روستای خودمان در دماوند رفتیم.  مادر ما یک چوب از باغ دایی آورد و مشغول چیدن سیب شد.

ساعتی بعد دایی از راه رسید. احمد جلو رفت و سلام کرد. بعد گفت: دایی راضی باش، ما یک چوب از داخل باع شما برداشتیم. دایی هم برای اینکه سربه سر احمد بگذارد گفت: راضی نیستم!

احمد اصرار می کرد: دایی تورو خدا، دایی ببخشید و...

اما دایی خیلی جدی می گفت: راضی نیستم!

آن روز اصرار های احمد و برخورد های دایی نشان داد که احمد در آن سن کم چقدر به حق النّاس اهمیت می دهد.

احمد در سال های بعد به دبیرستان مروی رفت و جزء شاگردان ممتاز رشته ی ریاضی شد.

منبع: کتاب عارفانه ص21

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
شهید احمد علی نیری