شهید احمد علی نیّری

شادی ارواح طیّبه شهدا صلوات؛

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «داستان شهادت احمد علی» ثبت شده است

آن روز ها (شهید احمد علی نیری)

 راوی: مادر شهید

...من وحاج محمود (پدر شهید) در روستای آینه ورزان دماوند به دنیا آمدیم .دست تقدیر مارا به تهران آورد و دراطراف بازار مولوی ساکن کرد. حاجی مغازه ی چایی فروشی در چهار راه سیروس داشت .خداوند باب رحمتش را به روی ما باز کرد. زندگی خوب و هشت فرزند به ما عطا کرد.

تابستان 1345 بود که راهی روستا شدیم آن موقع  من باردار بودم .در آخرین روز های تیر ماه بود که به کمک قابله ی روستا آخرین فرزندم به دنیا آمد. پسری زیبا که آخرین فرزند خانواده ی ما شد.

دوست داشتم نامش را وحید بگذارم اما با اصرار حاجی اسمش را احمد علی گذاشتیم.احمد علی از روز اول خیلی آرام و مظلوم بود اصلا کاری به کسی نداشت. از بچگی دنبال کار خودش بود. حاج محمود هم در تربیت فرزند کوتاهی نمی کرد، همیشه بچه ها را به مسجد می برد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
امیرمهدی حقیقی

تویی که نمی شناختمت...

روزی حاج آقا حق شناس با حالتی افسرده فرمود :« جز من و خادم مسجد، این شهید هم کلید مسجد محل رو داشتند. در یک نیمه شب زود تر از ساعت نماز به مسجد رفتم.به محض اینکه در رو باز کردم دیدم شخصی در مسجد مشغول نماز است.» سپس مکثی کردند و گفتند:« من دیدم جوانی در حال سجده است امّا نه بر روی زمین!! بلکه بین زمین و آسمان مشغول تسبیح حضرت حق است!!»

منبع: کتاب عارفانه

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
شهید احمد علی نیری