رفتار و عملکرد احمد با بقیه فرق چندانی نداشت. یک زندگی ساده و عادی مثل همه داشت. در داخل جمع همیشه مثل بقیه افراد بود. با آن ها می خندید، با آن ها حرف می زدو...
احمد هیچگاه خود را برتر از بقیه نمی دانست. درحالی که همه می دانستیم که او از بقیه به مراتب بالاتر است.
از همان دوران راهنمایی که درگیر مسائل انقلاب شدیم، احساس کردم که از احمد خیلی فاصله گرفته ام!
احساس می کردم او خداوند را به گونه ای دیگر می شناسد و به گونه ای دیگر بندگی می کند!
ما نماز می خواندیم تا رفع تکلیف کرده باشیم، اما می دیدم که احمد از نماز لذت می برد.
شاید لذت بردن از نماز برای یک انسان عالم و عارف، طبیعی باشد اما برای یک پسر بچۀ دوازده ساله عجیب بود.
ما خودمان حجاب هستیم، بین خودمان و وجه الله، اگر چنانچه کسی فی سبیل الله و در راه خدا این حجاب ها را شکست و آنچه که داشت که عبارت از حیات خودش بود، تقدیم کرد، این مبدأ همه حجاب ها را شکسته است، خود را شکسته است و هر چه داشته است در طبق اخلاص گذاشته و تقدیم کرده است. ...ما برای درک کامل ارزش و راه شهیدان مان فاصله ای طولانی را باید بپیماییم. . در گذر زمان و تاریخ انقلاب و آیندگان آن را جستجو می نماییم.